تفاوت هنر بزرگسال و کودک
هنرمند، چه کودک و چه بزرگسال، می کوشد خود و جهان را از دریچه ی هنر بشناسد. هنرمند بزرگسال، از راه هنر خویش تلاش می کند به کمک احساسات و اعتقادات خود با جهان پیرامونش از در سازش درآید.
کودک و بزرگسال، هر دو برای بیان خویش، از جاندار پنداری یا به عبارتی دادن صفات انسانی به اشیا بهره می گیرند.
کودک اشیا را زنده می پندارد و بارها آنها را موضوع داوریهای اخلاقی قرار می دهد. «صندل بدجنس است، میز خوب است، توپ از من فرار میکند.» اینها گفته های کودک است که گواه بر این موضوع است.
بزرگسال هنرمند به دقت دست به انتخاب می زند، اما کودک آن را در مورد هر چیزی، بدون تشخیص و گزینش انجام می دهد.از این رو، اغلب بزرگسالان، کارها، گفته ها و نقاشی های کودک را که صرفا بیان باور و تعبیر او در مورد اشیا را، هنری هدفمند قلمداد می کنند.
کودک همانند یک هنرمند، به تجسم از راه تصویر اشتیاق دارد. هدف غایی او، وضوح و سامان بخشی به جهانی است که به نحوی آزار دهنده، بی نظم و در هم برهم می نماید.
کودک در پی یافتن جایگاه خویش در این جهان است.
کودکان دارای استعدادهای هنری ویژه، ویژگیهایی دارند که تا حدی به آثارشان ارزش هنری میبخشد، اما بیشتر کودکان و بزرکسالانی که ایده هایشان را به تصویر میکشند، توان دستیابی به یک سطح هنری را ندارند.
« نمیتوان گفت که کودک اثر هنری نمی آفریند، او به شیوه ای متمایز از هنرمند و بر پایه ی مفروضات دیگر، ایده هایش را باز نمایی می کند»
دیدگاهتان را بنویسید